الحمدُ لِلهِ الَّذی هَدانا لِهذا و ما کُنّا لِنَهتَدیَ لولا اَن هَدانَا الله 

  ملکا، ذکـر تو گویم که تو پاکی و خدایـی* نروم جز به همـان ره که توأم راه، نمایی

  همه، درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم*همه، توحید تو گویم که به توحید سزایی

دنیا، شاهکار آفرینش حق‌تعالی است. چگونه می‌توان خورشید درخشان و انوار زرینش، ماه تابان با انوار نقره‌گونش، آسمان پرستاره و آبی، آبشارها، جنگل‌ها و بوستان‌ها و هزاران نعمت زمینی، از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و وسایل راحتی و آسایش را نادیده بگیریم و به بهانه‌ی پیکار با نفس، از همه‌ی این نعمت‌ها چشم بپوشیم، درحالی‌که خداوند همه‌ی این پدیده‌ها و نعمات را برای راحتی و آسایش انسان، فراهم‌کرده‌است. 

چه کسی نعمت‌های خدایی را بر ما حرام گردانیده؟ مگر نه این است که خداوند زمین و فرآورده‌های آن را برای ما آفریده و ما را به تفکر در آفرینش آن‌ها امر فرموده‌است، فرهنگ گوشه‌نشینی و دست از تکاپو کشیدن و دنبال مال دنیا و لذت دنیا نرفتن، نوعی فرهنگ تحمیلی است که با ذائقه و فطرت انسان تناسب ندارد، به‌علاوه، ما در روایات دینی «لارهبانیه فی الاسلام» را داریم.

گوشه‌نشینی و تارک دنیا گشتن، در فرهنگ اسلامی معنا ندارد. در قرآن، کلام آسمانی ما، واژه‌های دنیا و آخرت، به یک اندازه به‌کار رفته‌اند.

ازدیگرسو، گفته می‌شود، حدود ثلث آیات قرآن، وعده و وعیدهایی است که متوجه انسان، در ارتباط او با مسأله‌ی دنیاست که اختصاص این حجم عظیم از کلام خدا به این موضوع، حساسیت آن را برای ما آشکار می‌سازد.

حال، ببینیم، دلیل مذمت دنیا و اهل آن در باورهای اسلامی چیست؟ ما چه باید بکنیم؟ اسلام از ما به عنوان یک فرد مسلمان در این رابطه، چه موضع‌گیری و عملکردی را انتظار دارد؟

می‌دانیم که زندگی در این دنیا، موهبت حضرت خداوندی است، زیرا، این دنیا مزرعه‌ی آخرت ماست. حال، همین دنیایی که می‌تواند، بر اثر استفاده‌ی درست ما از آن، حیات جاوید ما را تضمین کند، بر اثر تصرف نادرست ما در آن، می‌تواند، دشمن ما و حیات جاوید ما شود.

به‌همین‌دلیل، پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- می‌فرمایند: «حب الدنیا رأس کل خطیئه» (دوستی دنیا، سرچشمه‌ی تمام گناهان است) (غزالی،1356: 552). امام محمد غزالی-رحمه‌الله‌علیه- هم می‌فرماید: اگر بخواهند از گناهان، مجسمه‌ی انسانی بسازند، محبت دنیا، به منزله‌ی سر آن است.

مولانا، در کتاب ارزشمند مثنوی، موضع فرد مسلمان را در قبال دنیا و مادیات، در تمثیلی تک‌بیتی به شکلی خیلی زیبا، عینی و موجز، این‌گونه به تصویر می‌کشد:

آب، در کشتی، هلاک کشتی است*آب، اندر زیر کشتی، پشتی است      (دفتر اول:985)

مولانا، وجود و قلب انسان را به کشتی، مانند کرده و مادیات را به آب دریا و می‌گوید: همان‌طور که آب، برای حرکت کشتی، لازم است و بدون آن، کشتی از حرکت بازمی‌ماند، مادیات هم، برای حیات انسان، ضروری است و بدون آن زندگی ممکن نیست، اما همین آب که باعث حرکت کشتی است، اگر به داخل کشتی بریزد، باعث غرق شدن آن می‌شود. مادیات هم اگر به قلب انسان رخنه کند، باعث غرق شدن انسان، در منجلاب مادی‌گرایی می‌شود.

لذا، داشتن یا نداشتن، دارایی یا فقر، معیار دل‌بستگی به دنیا و عدم دل‌بستگی به آن نیست، بلکه عملکرد و نحوه‌ی تصرف ما در مادیات، تعیین کننده‌ی حق و باطل در این زمینه است. مولانا چه زیبا می‌گوید:

چیــست دنــیا؟ از خــدا غافل بُـدن              بی قمــاش و نقــره و میــزان و زن

مـال را  کـز بهـر دیـن، باشی حمـول            نعـم مـالٌ صـالـحٌ خـوانـش رســول

 آب، در کشـتی، هــلاک کشـتی است         آب، انـدر زیــر کشتـی، پشتی اســت      

چـون که مـال و ملـک را از دل بـراند           زان سلیمان، خویش، جز مسکین نخواند  

                                                                                                 (دفتر اول:6-983)

آری، چه بسا ثروتمندانی چون سلیمان که در عین ثروت و جاه و مقام، دلشان را که خانه‌ی عشق معبود است، از حب مادیات خالی نموده و رسته‌اند و چه بسیار افرادی که در عین فقر و محرومیت، حب ثروت و مقام، قلبشان را تسخیر کرده و جایی برای محبت خداوند، باقی نگذاشته و درنتیجه، در منجلاب حب دنیا غرق شده و خسر الدنیا والاخره گشته‌اند.

خداوند در آیه‌ی20 سوره‌ی مبارکه‌ی شوری می‌فرماید: «مَن کان یُریدُ حَرثَ الاخِره نَزِد لَه فی حَرثِه و مَن کان یُریدُ حرث الدنیا نُؤتِه منها و ما له فی اللاخره مِن نصیب» (گروهی برای آخرت، کشت می‌کنند و گروهی برای دنیا، هرکس که کشت آخرت را بخواهد، به کشت او فزونی و برکت می‌دهیم و هرکس کشت دنیا را بخواهد، مقداری از دنیا را به او می‌دهیم و دیگر در آخرت، کمترین بهره‌ای ندارد).

مقایسه بین خواستاران مزرعه‌ی دنیا و خواستاران مزرعه‌ی آخرت، پرده از حماقت و نادانی کسی برمی‌دارد که مزرعه‌ی دنیا را می‌خواهد، چراکه، هر دو دسته، رزق و روزی و بهره‌ی خود را از مزرعه‌ی دنیا، مطابق قسمت مقرری که در علم خدا برایشان تعیین گردیده، دریافت می‌دارند، آن‌گاه مزرعه‌ی آخرت، تنها برای کسانی می‌ماند که خواستار آن بوده و در راه آن، تلاش کرده‌اند... این کدام احمقی است که مزرعه‌ی آخرت را رها سازد، درصورتی‌که، رهاسازی مزرعه‌ی آخرت چیزی از کار و بار این زندگی را تغییر نمی‌دهد (سید قطب، 1384، ج 13: 61).

به قول شاعر:  هر که کارد قصد گندم بایدش       کاه، خود، اندر تبع می‌آیدش

خداوند در آیات33 تا 35 سوره‌ی مبارکه‌ی زخرف می‌فرماید: «اگر (بهره‌مند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمی‌شد که همه‌ی مردم (تمایل به کفر، پیدا کنند و در گمراهی) ملت واحدی گردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان، باور نمی‌داشتند، خانه‌هایی از سقف‌های نقره، فراهم می‌آوردیم و برای آنان پله‌ها و نردبان‌های سیمین ترتیب می‌دادیم، تا از آن‌ها بالا روند. (چرا که نعمت چند روزه‌ی حیات دنیا، بی‌ارزش است و در مقابلِ نعمت جاوید آخرت، چیزی به‌حساب نمی‌آید) و برای خانه‌هایشان، درها و تخت‌هایی نقره‌ای ترتیب می‌دادیم که بر آن‌ها  تکیه می‌زنند و لم می‌دهند و زر وزیور و انواع وسایل تجملی و زینت‌آلات بدیشان می‌دادیم، اما همه‌ی این‌ها متاع زندگی این جهان است و آخرت، در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزگاران آماده است (و نعمت سرای جاوید که از آن خداپرستان است، با نعمت جهان گذران، قابل مقایسه نیست)».

«این سخن، اشاره دارد، به ناچیزی و بی‌ارجی این نقره‌ها و طلاها و زیورها و کالاها، تا آن‌جا که رایگان داده می‌شود، به کسانی که یزدان مهربان را قبول ندارند و کافرند، چون این‌ها متاع زندگی این جهان و زوال‌پذیر است و از مرز زندگی این دنیا فراتر نمی‌رود» (همان:174)  

نکته‌ی دیگر قابل تأمل در این آیات، این است که خداوند، پرده از نفیس بودن و ارج و بها داشتن چیزی برمی‌دارد که آن را برای پرهیزکاران، در پیشگاه خود، ذخیره‌کرده‌است که طلا و جواهرات دنیایی در برابر آن، هیچ است. بنابراین، انسان در پرتو این آیات، خواری و حقارت این کالاها را در پیشگاه خدا مشاهده می‌نماید و درمی‌یابد که داشتن دارایی دال بر نزدیکی به خدا و خوشنودی او نیست و بر برازندگی و گزینش، دلالت ندارد (همان:175).

حکایتی نقل می‌کنند که یکی از شخصیت‌های معنوی هند، به نام "گورونانگ"سوزنی را به مردی ثروتمند داد و گفت: این سوزن را نزد خود نگه‌دار، تا درآن دنیا، آن را به من برگردانی. مرد، سوزن را با وسواس، به خانه برد و به همسرش داد و سفارش کرد که امانت فلانی است، مواظب باش، گمش نکنی که من باید در آن دنیا این را به او برگردانم. همسر مرد با تعجب به وی گفت: چه می‌گویی؟! ما که حتی جسممان را نمی‌توانیم از این دنیا با خود ببریم، چه‌طور می‌توانیم، این سوزن را ببریم؟! 

بله، ما نمی‌توانیم، هیچ‌چیز-حتی سوزنی- را از این دنیا با خود ببریم، بنابراین، چرا وقتمان را به اندوختن سرمایه‌ای صرف نکنیم که از مرزهای مرگ، فراتر می‌رود و می‌تواند، در همه‌ی احوال و همه‌جا حامی ما بوده و به ما امنیت و آرامش ببخشد؟! چرا تنها برای دنیایی تلاش می‌کنیم، که قدم‌به‌قدم و لحظه‌به‌لحظه از آن فاصله می‌گیریم و برای دنیایی نمی‌کوشیم که قدم‌به‌قدم و لحظه‌به‌لحظه به آن نزدیک می‌شویم؟!!!

سوره‌ی تکاثر را بخوانید. مو بر اندام انسان، راست می‌شود: اَلهکُمُ التَّکاثُر. حتی زُرتُمُ المَقابِر...

مسابقه‌ی افزون‌طلبی و مال‌اندوزی، شما را به خود مشغول و سرگرم می‌دارد، تا وقتی که می‌میرید و از گورستان سر‌درمی‌آورید و کار از کار می‌گذرد و دیگر برگشتی هم برای جبران مافات، وجود ندارد.

         چشمِ تنگِ مردِ دنیا دوست را              یا قناعت پر کند، یا خاک گور

آورده‌اند، مراسم تدفین بنده‌خدایی بود. یکی از بزرگان که در جمع حضور داشت، خطاب به حاضرین پرسید: اگر این بنده‌ی خدا برای چند لحظه به دنیا برگردد، چه کار می کند؟ همه گفتند: چند رکعت نماز می‌خواند. او پاسخ داد: برگشت او ناممکن است، اما شما که هنوز در دنیا هستید، از این لحظات بسیار در اختیار دارید، پس، قدرش را بدانید، تا فرصت باقی است.

در آیات 200 تا 202 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، چنین می‌خوانیم:

« (مردمان دو گروه‌اند:) کسانی هستند که می‌گویند: خداوندا، در دنیا به ما نیکی(برسان و سعادت و نعمت) عطا کن (و لذا) چنین کسانی در آخرت، بهره‌ای (از سعادت و نعمت و رضایت الهی) ندارند و برخی از آنان می‌گویند: پروردگارا، در دنیا به ما نیکی برسان و در آخرت نیز نیکی نصیب ما گردان و ما را از عذاب آتش (دوزخ) نگهدار. اینان (که جویای سعادت دنیا و آخرت و در پی هر دو سرای‌اند، از دسترنج خود، بهره‌مندخواهندشد و برابر کوششی که برای دنیا می‌ورزند و تکاپویی که در راه آخرت از خود نشان می‌دهند، در هر دو جهان، از کرده‌ی خود سود می‌برند و سعادت دارین نصیبشان خواهد گردید) و خدا سریع‌الحساب است».

در این‌جا، دو گروه موجودند؛ خداوند در این آیات، گروهی را سرزنش می‌کند که هم و غمشان دنیاست و تنها برای به چنگ آوردن مادیات، می‌کوشند. اسلام، هرگز، از مؤمنان نمی‌خواهد که کار و بار دنیا را رها سازند و توجهی بدان نکنند، چراکه ایشان برای خلافت در دنیا آفریده‌شده‌اند، بلکه از ایشان می‌خواهد که در کار و بار دنیا، رو به خدا دارند و از آفاق دید خود نکاهند و افق‌های پهناور خویش را تنگ ننمایند و دنیا را زندان خود نسازند.

اسلام، می‌خواهد انسان را از حصار این زمین کوچک، آزاد و رها سازد، تا در زمین به تلاش و کوشش بپردازد و بداند که خلیفه‌ی خدا بر روی زمین است و با عالم بالا و افق اعلی پیوند دارد.

از این‌جاست که تکاپوها و فعالیت‌های مربوط به این زمین، تکاپوهای بی‌رونق و بی‌تاب‌وتوانی بیش به‌نظر نمی‌رسد، وقتی انسان از بلندای جهان‌بینی اسلامی به آن می‌نگرد و وراندازش می‌کند (سید قطب، 1382، ج1: 5 - 553).

امام محمد غزالی چه زیبا می‌فرماید: و مَثَل تو مثل مورچه‌ای است که در قصر ملکی سوراخی دارد و جز از سوراخ خویش و یاران خویش و غذای خویش چیزی نمی‌بیند و از سریر ملک و تاج و تخت پادشاه هیچ خبر ندارد. اگر خواهی به درجه‌ی مورچه قناعت کنی، می‌باش و گرنه راهت داده‌اند، تا در بوستان علم ومعرفت تماشا کنی و بیرون آیی، آن وقت چشم باز کن، تا هر چه را ببینی، مدهوش و متحیر شوی.

خداوند در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء، آیات 18 و 19 می‌فرماید:

«هر کس  دنیای زودگذر را بخواهد (و تنها برای زندگی آن کار کند)، آن اندازه که خود می‌خواهیم و به هرکس که صلاح بدانیم، هر چه زوتر در دنیا، عطا خواهیم کرد. به دنبال آن دوزخ را نصیب او می‌کنیم که به آتش آن می‌سوزد، درحالی‌که (به سبب کار‌هایی که در دنیا کرده) مورد سرزنش است و (از رحمت خدا) رانده و مانده می‌باشد و هرکس (دنیای جاودانه‌ی)آخرت را بخواهد و برای (به‌دست‌آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، درحالی‌که مؤمن باشد، این چنین کسانی، تلاششان بی‌سپاس و (بی‌اجر) نمی‌ماند».

«کسی که آخرت را بخواهد، باید برای به چنگ آوردن آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد و وظایف مربوط به آن را به انجام برساند و رنج‌ها و دردها و مسؤولیت‌ها و پیامدهای فرا راه آن را به‌جان پذیرد و تلاش برای رسیدن به آن را بر پایه‌ی ایمان، استوار کند. ایمان هم با تمنا و کاشکی میسر نیست، بلکه ایمان چیزی است که در دل، جایگزین شود و عمل، آن را تصدیق کند. سعی و تلاش برای آخرت نیز شخص را از لذایذ دنیا محروم و بی‌بهره نمی‌سازد، بلكه چشم را به آفاق والاتري مي‌دوزد و لذايذ و بهره‌مندي‌هاي اين جهان، يگانه هدف و مقصود نمي‌گردد. وقتي هدف اصلي آخرت شد، آن‌گاه چه مانعي است كه انسان از لذايذ و بهره‌هاي پاك، استفاده كند و زمام نفس خود را به‌دست‌گيرد و خويشتن را بپايد و بنده‌ي شهوات و اموال و اولاد ننمايد. كسي كه جهان زودگذر را مي‌خواهد، سرزنش‌شده و رانده، كارش به دوزخ مي‌كشد و كسي كه آخرت را مي‌خواهد و براي رسيدن به آن، سعي لازم و سزاوار آن را انجام مي‌دهد، به آخرت دسترسي پيدا مي‌كند، درحالي‌كه مورد سپاس و بزرگداشت قرار مي‌گيرد و در جهان والاي فرشتگان، حرمت و كرامت خواهد داشت، به پاداش تلاش بزرگوارانه‌اي كه براي رسيدن به هدف بزرگي انجام داده و به پاداش چشم دوختن به افق دوردست تاباني كه داشته است.

زندگي كردن براي همين جهان، زندگي سزاوار كرم‌ها وخزنده‌ها وحشره‌ها و پشه‌ها و مگس‌ها و جانوران و چهارپايان است. ولي زندگي‌كردن براي آخرت، زندگي سزاوار انساني است كه در پيشگاه خدا داراي ارزش و احترام است، خدايي كه او را آفريده و سروسامان بخشيده و جان متعلق به خود را در او به وديعه‌نهاده‌است؛ جان، آن رازي كه او را به آسمان، منتسب مي‌كند، هرچند پاهاي او بر زمين، استقرار پذيرفته است» (سيد قطب،1381،ج8: 47).

           مال دنيا، دام مرغان ضعيف                    ملك عقبي، دام مرغان شريف

در روايات آمده است كه دنيا درصورت پيرزني زشت، آرايش‌شده، در مكاشفات حضرت عيسي-علیه‌السلام- بر او ظاهر شد. حضرت از او پرسید، چند شوهر كرده‌اي؟ گفت: شمار آن را نمي‌دانم. حضرت عيسي-علیه‌السلام- پرسيد: تو را طلاق داده‌اند يا همه مرده‌اند؟ پيرزن گفت: همه را كشته‌ام. عيسي-علیه‌السلام- فرمود: عجيب است، شوهراني كه باقي‌مانده‌اند، چرا از گذشتگان عبرت نگرفته‌اند؟ (غزالي،67:1333)

مجـو درستي عهد ازجهـان سست‌نهاد كه اين عجوزه، عروس هزار داماد است     (حافظ،54:1378)

رسول‌الله-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- فرمودند: گروه‌هايي در روز قيامت به ميدان مي‌آيند كه اعمالشان به بزرگي كوه‌هاي تهامه است، با اين حال، دستورداده مي‌شود كه آنان را به دوزخ برند. عرض كردند: يا رسول‌الله-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- آيا آنان نماز نخوانده‌اند؟ فرمود: چرا، نماز مي‌خواندند و روزه مي‌گرفتند و هم‌چنين شب‌زنده‌داري مي‌كردند ولي وقتي چيزي از دنيا را به ايشان نشان مي‌دادند، برآن مي پريدند (غزالي،558:1356).

            نوشتـه‌اند بــر ايــوان جـنت‌المـأوي           كه هركه عشوه‌ي دنيا خريد واي به وي

در اين زمينه نيز، مولانا تمثيل خيلي جالبي درمثنوي دارد؛ او مي‌گويد:

              صدهزاران دام ودانه است، اي خدا،                مـا چـو مـرغـان حـريصـي بي‌نـوا

              مـي‌رهـاني هـر دمـي مـا را و بـاز               سـوي دامـي مي‌رويـم، اي بـي‌نيـاز،

              مــا در ايـن انبـار، گنـدم مـي‌كنيم               گنـدم جـمـع آمـده، گـم مـي‌كنـيـم

              مـي‌نينديشيـم آخـر مـا بـه هـوش               كاين خلل در گندم ‌است از مكر موش

              مـوش، تـا انبـار ما حفـره زده است             وز فنـش انبـار مـا ويـران شـده است

              اول اي جـان، دفـع شـر مـوش كـن             وانـگهـان درجمـع گـنـدم، كـوش كـن

              گـرنه مـوشـي دزد در انـبار مـاست             گنـدم اعمـال چـل سـاله كجـاسـت؟

               ريـزه‌ريـزه صـدق هـر روزه چــرا؟                جـمـع مـي‌نـايـد، در ايـن انبـار مـا؟

                                                                                           (دفتر اول:83-374)

مولانا، در اين ابيات، حسنات رابه گندمي تشبيه كرده كه ما به‌مرور در انبار مي‌ريزيم، ولي وقتی درِ انبار را باز مي‌كنيم، به جاي اين‌كه خرمني از گندم را مشاهده كنيم، انبار را خالي مي‌يابيم، چرا؟ چون به موازات تلاش ما براي جمع‌آوري گندم، موشي كه در انبار لانه كرده، به غارت گندم پرداخته، اين موش، سنبل گناهان و معاصي ما، از جمله، حب دنياست كه خرمن حسنات ما را مي‌بلعد.

بنابراين، انسان بايد، هم‌زمان با كسب فضايل، در دفع رذايل نيز كوشا باشد، تا تلاشش نتيجه‌ي مطلوبی به همراه داشته باشد.

خلاصه‌ی كلام، اين‌كه اسلام مي‌گويد: برخورداري از مواهب دنيوي آري، اسير شدن خير.

افراطيان معتقدند، هرگونه توجه به زيبايي‌ها وارزش‌هاي حيات، اسارت و مذموم است، درصورتي‌كه توجه به زيبايي، در سرشت انسان، جاي دارد و چاره و گريزي جز پذيرفتن حد متعادل و متعارف آن نيست. روح اسلام، باديدگاه دوستان نادان و افراطياني كه مي‌خواهند، از آن -به قول يكي از بزرگان- صورت گدايي را ترسيم كنند كه لباس‌هاي كثيف و پاره به تن دارد و دايم قي مي‌كند، صددرصد در تضاد است؛ كساني كه مي‌خواهند، به بهانه‌ی دوري از دنيا و مبارزه با دنياپرستي، در عصر پيشرفت و سرعت فن‌آوري و تكنولوژي، جهان اسلام درهاي خود را به روي جهان پيشرفته‌ي كنوني ببندد و از هر پيشرفتي محروم بماند.

اگر به كرّات در آيات و احاديث و باورهاي اسلامي به مواردي برمي‌خوريم كه دنيا و اهل آن نكوهش شده‌اند، دليلش حرمت و كرامتي است كه اسلام براي انسان، اين اشرف مخلوقات، قايل است. اسلام مي‌خواهد، انسان هميشه بر اين كالاها و مواهب، سروري و سيادت داشته باشد، نه اين كه اسير آن‌ها شود.

تو را ز كنـگره‌ي عـرش مي‌زنند صفيـر                ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است؟   

                                                                                                  (حافظ،54:1378)

اسلام، دين ميانه‌روي است و حتي واژه‌هاي دنيا و آخرت به يك اندازه در قرآن به كاررفته و اين، خود، مؤيد ادعاي ماست و مسلمانان امت وسط؛ يعني، اهل اعتدال‌اند. اسلام با برخورداري و تمتع افراطي از نعمت‌هاي مادي مخالف است؛ برخورداري‌ای كه به اسارت انسان بينجامد و او را مغلوب و برده‌ي ماديات كند، اويي كه خليفه‌ي خدا بر روي زمين است.

به‌علاوه، برخورداري انسان از مواهب مادي نبايد سبب غفلت او از هدف خلقت وآفريدگارش شود و آن‌قدر حب ماديات و فكر به‌دست‌آوردن آن نبايد دردل انسان رسوخ كند كه در دلش جايي براي حب خالق اين نعمات، باقي نماند.

نكته‌ی ديگري كه باعث نكوهش دوست‌داران دنيا مي‌گردد، اين است كه اينان به جاي اين‌كه به پاس نعمتي كه بديشان داده شده، شكر مضاعفي به درگاه خدا داشته باشند و در عوض لطفي كه خدا در حق آنان انجام داده در پي نيكي به بينوايان و دستگيري از آنان برآيند، به‌طور كلي اصل شكرگذاري را دراثر غرق شدن در ماديات، به فراموشي مي‌سپارند .

درآيات 76 تا 82 سوره‌ي مباركه‌ي قصص، داستان قارون، مطرح مي‌شود، تا نشان دهد كه چگونه قدرت و دارايي و دانش، به سبب ظلم و ستم و غرور و سرمستي و تكبر و فخرفروشي و انكار نعمات خداوند بر باد فنا مي‌رود.

قارون كه بود؟ قارون از قوم حضرت موسي-علیه‌السلام- بود كه خداوند به او دارايي و ثروت فراواني عطا كرده‌بود.

خداوند، فراواني آن دارايي و ثروت را اين‌گونه به تصوير مي‌كشد: دارايي و ثروتش گنج‌ها و خزينه‌هايي بود كه حمل كليدهاي آن‌ها گروهي از مردمان نيرومند را خسته و درمانده مي‌كرد و او به سبب دارايي فراوان به آنان فخرفروشي مي‌كرد و مي‌خواست، بقيه فرمانبردارش باشند. قوم او به او مي‌گفتند: مغرورانه شادماني مكن كه خداوند شادمانان سرمست و مغرور را دوست نمي‌دارد و همان‌گونه كه خدا به تو بخشيده و نيكي كرده تو نيز به ديگران ببخش و بديشان نيكي كن و در زمين تباهي مجو. قارون پاسخ داد: اين مال در سايه‌ی آگاهي و دانشي كه دارم، به من داده شده، خودم آن را به‌دست‌آورده‌ام و خود، مي دانم چگونه مصرفش كنم. او فراموش كرده بود كه خداوند، نسل‌هاي زيادي را كه از او قدرتمندتر وثروتمندتر بودند، نابود كرده است.

آنان كه طالب زندگي دنيا بودند، گفتند: اي كاش ما هم مثل قارون صاحب ثروت سرشار و جاه و جلال بوديم و كساني كه دانش و آگاهي داشتند، به آنان گفتند: واي بر شما  كه سعادت را در ماديات مي‌جوييد. اجر و پاداش خدا بس برتر و والاتر است و بهشت هم، جز نصيب شكيبايان نمي‌شود. پس خداوند، قارون و خانه‌اش را به زمين فروبرد و هيچ گروه و دسته‌اي نتوانست، او را ياري دهد. آري آناني كه ديروز آرزو مي‌كردند، به جاي او باشند، وقتي اين صحنه‌ی دل‌خراش را ديدند، گفتند: واي اگر خدا بر ما منت نمي‌نهاد و آرزوي ما را برآورده مي‌كرد، امروز هم‌چون قارون به دل زمين، فرو مي‌رفتيم.

«قارون نمونه‌ي مكرري در ميان مردمان است. بسيارند، كساني كه گمان مي‌برند، تنها دانش و تلاش آنان سبب ثروتمندي‌شان گرديده‌است، لذا آنان اختيار مالشان را دارند؛ اگر بخواهند آن را در راه فساد يا در راه اصلاح به‌كارببرند و گوششان به خشم و خوشنودي ايزد سبحان بدهكار نيست» (سيدقطب،1382، ج533:10). 

 

اين افراد، در اثر غرور و مستي ناشي از ثروت، نه تنها شكرگزاري از خداوند را ازيادبرده‌اند، بلكه خدايي را كه آن را در اختيارشان گذاشته، فراموش كرده و با عملكرد اشتباهشان باعث گمراهي عده‌اي از انسان‌ها گرديده و حتي آنان را به بردگي خود گرفته‌اند. «اسلام، مالكيت فردي را مي‌پذيرد و به تلاش و كوشش فرد از راه حلال، براي به‌دست‌آوردن اموال، ارزش مي‌نهد، ليكن اسلام، برنامه‌ی معيني را براي تصرف در مالكيت فردي و به‌دست‌آوردن و رشد و نمو دادن اموال واجب مي سازد.

آري، ميانه‌روي به عنوان برنامه‌ي استوار خدا در قرآن، معرفي مي‌گردد؛ اين برنامه، نه فرد را از ثمره‌ي تلاشش محروم مي‌دارد و نه دست او را در بهره‌مند‌شدن و لذت بردن از اموال باز مي‌گذارد كه به خوش‌گذراني منتهي شده يا سر به بخل و تنگ‌چشمي بكشد» (همان:534).

اسلام، با پارسايي و زهدي كه انسان زندگي‌اش را مهمل و ناچيز و هيچ وپوچ بشمارد، مخالف است. خداوند چيزهاي حلال و پاكيزه را آفريده، تا مردمان از آن‌ها استفاده كنند و در زمين براي به‌دست‌آوردن و افزايش آن بكوشند و زندگي، پويش و رشد و نمو داشته باشد و خلافت انسان بر روي زمين، تحقق پيدا كند، البته مشروط به اين‌كه ديدگاه انسان از راستاي آخرت، منحرف نشود و اسير و مغلوب ماديات نگردد و بر آن، سروري داشته باشد.

اگر چنين حساب‌شده و آگاهانه از نعمات استفاده كند، اين نحوه‌ی استفاده، خود، نوعي شكرگزاري در برابر بخشنده‌ي نعمت‌ها و نوعي عبادت است كه مشمول پاداش خداوند مي‌گردد.

ازطرف‌ديگر، اسلام براي نيازمندان، در اموال ثروتمندان، حقوقي مقرركرده، تا ثروت و دارايي، تنها در ميان ثروتمندان دست‌به‌دست نگردد و با ايجاد شكاف‌هاي عظيم طبقاتي، جامعه به فساد كشيده نشود. كلام آخر اين‌كه:

بدين زور و زر دنيا چو بي‌عقلان مشو غِره   كه اين، آن نوبهاري نيست كش، بي‌مهرگان بيني

اللهم آتني بفضلك افضل ما تؤتي عبادك الصالحين يا دليل المتحيرين، اهدنا الصراط المستقيم؛ صراط الذين انعمت عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين. غيرالمغضوب عليهم و لا الضالين. 

                                                    درود بر روان پاك خاتم انبيا محمّد مصطفي(ص)   

منابع ومآخذ:

1-قرآن كريم

2-حافظ، شمس‌الدين محمد (1378) ديوان غزليات حافظ، به كوشش خليل خطيب رهبر، تهران: صفي عليشاه، بيست وسوم.

3-سيد قطب (1382) تفسيرفی ظلال‌القرآن، جلد1، ترجمه‌ي مصطفي خرم‌دل، تهران: احسان، دوم. 

4-سيد قطب (1381) تفسير فی ظلال‌القرآن، ج8، ترجمه‌ی مصطفي خرم‌دل، تهران: احسان، اول.

5-سيد قطب (1382) تفسير فی ظلال‌القرآن، ج10، ترجمه‌ی مصطفي خرم‌دل، تهران: احسان، اول.

6-سيد قطب (1384) تفسيرفی ظلال‌القرآن، ج13، ترجمه‌ي مصطفي خرم‌دل، تهران: احسان، اول.

7-غزالي، محمد (1333) كيمياي سعادت، تصحيح احمد آرام، تهران: چاپخانه‌ي مركزي، دوم.

8-غزالي، محمد(1356) احياء علوم‌الدين، نيمه‌ي دوم از ربع مهلكات، ترجمه‌ي مؤيدالدين محمد خوارزمي، به كوشش حسين خديوجم، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، دوم.

9-مولوي، جلال‌الدين محمد بلخي (1372)، مثنوي معنوي، تصحيح نيلكسون، تهران: نگاه، چهارم.